۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

زیادی که حرف بزنی، حرفت خریدار ندارد!
همان قانون عرضه و تقاضاست...
تو را چه به فرهاد؟ ... یک فرهاد است و یک بیستون عاشقی ...
تو همین یک وجب دیوار فاصله را بردار ... من باورت میکنم ...

۱۳۹۰ اردیبهشت ۸, پنجشنبه

۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه

کجای قصه خوابیدی، که من تو گریه بیدارم ...
که هر شب هرم دستاتو به آغوشم بدهکارم ...
تو با دلتنگیای من، تو با این جاده همدستی ...
تظاهر کن ازم دوری، تظاهر می کنم هستی ...

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه

۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

دستم نمیرسد به آسمان ...
اما دست تو را که میگیرم ...
انگار چند ستاره در مشتم پنهان کرده ام ...

۱۳۹۰ فروردین ۲۹, دوشنبه

کاش می دانستی که آدمها هرچقدر بزرگتر میشوند دلشان بیشتر بغل میخواهد ...
حتی بیشتر از وقتی که کودک بودند ... !
برای بدست آوردنت نمی جنگم ...
به گدایی قلبت هم نمی آیم ...
دوستت دارم ...
فارغ از داشتنت ...

۱۳۹۰ فروردین ۲۶, جمعه

با من بمان
بگذار دو نفر
از تعداد آدم های تنهای زمین کم شود
شاید اینطور بتوانیم
تعادل را به زمین برگردانیم

۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه

۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه

۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه

خدا مرا از �

خدا مرا از بهشت راند و از زمین ترساند ... شما مرا از زمین راندید و از خدا ترساندید ! هم اکنون در کنار شیطان آرامیده ام! نه مرا از خود می راند و نه از خود می ترساند ...!